English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4952 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
guidable U قابل راهنمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admonition U راهنمایی
a piece of advice U یک راهنمایی
guidance U راهنمایی
orientating U راهنمایی
orientate U راهنمایی
leading U راهنمایی
orientates U راهنمایی
orientation U راهنمایی
steerage U راهنمایی
instructions U راهنمایی
instruction U راهنمایی
conduce U راهنمایی کردن
airt U راهنمایی کردن
traffic signal U چراغ راهنمایی
a quick word of advice U یک راهنمایی کوچک
heralds U راهنمایی کردن
heralding U راهنمایی کردن
heralded U راهنمایی کردن
herald U راهنمایی کردن
intelligence office U دفتر راهنمایی
vocational guidance U راهنمایی شغلی
instructions U راهنمایی کردن
pilotage U راهنمایی کشتی
instruction U راهنمایی کردن
misdirection U راهنمایی غلط
indication signs U علایم راهنمایی
admonitions U تذکر راهنمایی
traffic light U چراغ راهنمایی
traffic lights U چراغ راهنمایی
misguide U بد راهنمایی کردن
marshal U راهنمایی کردن با
marshaled U راهنمایی کردن با
marshaling U راهنمایی کردن با
marshalled U راهنمایی کردن با
marshals U راهنمایی کردن با
redirection U راهنمایی مجدد
lead U : راهنمایی رهبری
leads U : راهنمایی رهبری
main U ی تر راهنمایی میکند
directing U راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن
lightest U چراغ راهنمایی
light U چراغ راهنمایی
lighted U چراغ راهنمایی
guided U راهنمایی کردن
educational guidance U راهنمایی اموزشی
aims U مراد راهنمایی
guides U راهنمایی کردن
aim U مراد راهنمایی
aimed U مراد راهنمایی
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
vehicle registration office U اداره راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles [DMV] [American E] U اداره راهنمایی و رانندگی
guided U راهنمایی کردن غلاف
guides U راهنمایی کردن غلاف
redirect U دوباره راهنمایی کردن
redirected U دوباره راهنمایی کردن
leading question U پرسش راهنمایی کننده
guide U راهنمایی کردن غلاف
misdirecting U راهنمایی غلط کردن
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
leads U رهبری کردن راهنمایی
lead U رهبری کردن راهنمایی
redirects U دوباره راهنمایی کردن
redirecting U دوباره راهنمایی کردن
lead out of danger U با راهنمایی از خطر رهانیدن
misdirects U راهنمایی غلط کردن
instructing U اموختن به راهنمایی کردن
instructs U اموختن به راهنمایی کردن
misdirected U راهنمایی غلط کردن
instructed U اموختن به راهنمایی کردن
road traffic offences U جرائم راهنمایی و رانندگی
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
misdirect U راهنمایی غلط کردن
instruct U اموختن به راهنمایی کردن
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted U راهنمای ناو راهنمایی کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
pilots U راهنمای ناو راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
Road signs U علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمایی
advisory system U سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance U راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
point duty U نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
commenting U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out U با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
comment U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commented U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
call time U تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cue U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
design heuristics U راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
achievable U قابل وصول قابل تفریق
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
sensible U قابل درک قابل رویت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
ushered U راهنمایی کردن یساولی کردن
usher U راهنمایی کردن یساولی کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
ushering U راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers U راهنمایی کردن یساولی کردن
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
cue U : اشاره کردن راهنمایی کردن
cues U : اشاره کردن راهنمایی کردن
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable U قابل
dissoluble U قابل حل
sensible U قابل حس
apt U قابل
acceptor U قابل
thorough paced U قابل
good U قابل
incapable U نا قابل
ablest U قابل
solvable U قابل حل
able U قابل
soluble U قابل حل
qualified U قابل
abler U قابل
fleeceable U قابل چیدن
fixed format U قابل ثابت
fit to eat U قابل خوردن
fit for use U قابل استفاده
disputable U قابل بحث
redeemable U قابل ابتیاع
unifiable U قابل اتحاد
unifiable U قابل هم رنگی
vibratile U قابل اهتزاز
effaceable U قابل زدودن
pursuable U قابل تعقیب
flege U قابل پرواز
objectionable U قابل اعتراض
eludible U قابل گریز
prosecutable U قابل تعقیب
enforcible U قابل اجرا
predicable U قابل اسناد
fissionable U قابل شکافت
separable U قابل تفکیک
dislikable U قابل تنفر
discussible U قابل بحث
propagable U قابل تبلیغ
pivoting U قابل چرخش
realizable U قابل تحقق
propagable U قابل ترویج
eradicable U قابل استیصال
Recent search history Forum search
1frangible
1due amount
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2single gas
1he booted them off to the isle of the lost
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
2Rowdy
1For drop-off and assistance with annul rent serviews
1در دیکشنری برای سنج که آلت موسیقی است "جلنگ جلنگ" آورده است که منطقی به نظر نمیرسواژه مورد نظر clang میباشد لطفا راهنمایی کنید چه واژه جایگزین بهتری میتوانم استفاده کنم با توجه به اینکه ترجمه میکنم
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com